شعر بلند شب یلدا
تپش های قلبم را به باور خاطره هایم پیوند میزنم ،
به دوران و سرزمینی که همزاد با خاک است و کهن تر از تاریخ،
برای نو با وگان خاک و تازه رسیدگان تاریخ زمزمه میکنم ...
زمزمه میکنم :
من از نسل شب شکنان روزگارم ،
من از نسل نور آفرینان پاک ،
از سلاله پاک آریاییان بردبارم ،
منم میراث هزار ساله زمین ،
همان از شرق تا غرب گسترده آغوش
همان پیام آور مهر و دوستی
همان گرفته درفش آشتی بر دوش
نه خود ستیزم ، نه دیگر ستیز
مرا و یادگاران مرا به نیکی یاد آر
که یادگار یادگاران من ، همه شادی است و شادمانی ...
-شب است و گیتی غرق در سیاهی
شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی
باور به نور و روشنایی است ،
که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند ،
و از دل شبهای یلدا ،
جشن مهر و روشنی به ما ارمغان می رساند
تیرگی هامان در دل نور خاموش باد ،
شب یلدا را به نور قرن ها قدمت ،
جاری نگه داریم ...
اردوی سورا آناهیتا
تقدیم به دوست عزیزمان آقای سروش رامین برای عرض تسلیت
_
پدر ، به یاد داری؟
آن شب بر روی زانوانت نشسته بودم
و تو می خواندی ...
اوقات خوش آن بود که با دوست گذشت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
من پرسیدم ...!
تو گفتی : پسرم روزی خواهی فهمید !!!
اینک تو رفته ای ...
و من کنار همان پنجره به غروب برگ ریزان می نگرم .
همان کتابت در منظر نگاهم هست و می خوانم :
او قات خوش آن بود که با « تو » بسر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود.
جناب آقای سروش رامین در گذشت ناگهانی پدر بزرگوارتان را به شما و مادر عزیز و همسر محترمتان تسلیت گفته و از خداوند منان خواهان شادی روح آن مرحوم هستیم .
ما را در غمتان شریک بدانید.
هم قطاران باستان شناسی دانشگاه سواد کوه